امر به معروف و نهي از منکر در سيره ي شهدا
کجا اعتراض مي کرد و چگونه؟
با سيد در جايي بوديم و موردي پيش آمد که من فکر مي کردم سيد با آن برخورد مي کند ولي او هيچ عکس العملي از خود نشان نداد. بين ما بحث شد و من به او گفتم که نبايد در اين مورد سکوت مي کردي. شهيد گفت: من مقلد امام هستم
امر به معروف و نهي از منکر در سيره ي شهدا
امر به معروف شرايطي دارد
شهيد حجت الاسلام سيد باقر علميبا سيد در جايي بوديم و موردي پيش آمد که من فکر مي کردم سيد با آن برخورد مي کند ولي او هيچ عکس العملي از خود نشان نداد. بين ما بحث شد و من به او گفتم که نبايد در اين مورد سکوت مي کردي. شهيد گفت: من مقلد امام هستم و از ايشان تقليد مي کنم. اما در رساله ي خود آورده اند که امر به معروف و نهي از منکر شرايطي دارد. من هم ديدم که اين فرد آمادگي پذيرش آنچه را که من مي خواهم به او تذکر دهم، ندارد. لذا از من رفع تکليف شد. البته اين به معني بي توجهي وي به منکرات نبود بلکه رفتارش بسيار کريمانه بود. که گاهي همين رفتار موجب مي شد که در درازمدت تأثير خوبي روي افراد بگذارد. گاهي نيز سيد با نگاه هاي معني دار و يا توقفش در اين مواقع، عکس العمل نشان مي داد. (1)
سفارش به نماز
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميسيد هميشه ما را سفارش به نماز مي کرد. او مي گفت: به واجبات اهميت بدهيد و هرچه از خدا مي خواهيد، در نماز بخواهيد. مي گفت من هرچه دارم از نماز دارم. يادم مي آيد يک برادر سربازي بود که خيلي تو خودش بود. به نظر مي آمد مشکل روحي دارد. وقتي آمد و با من صحبت کرد و مشکلاتش را با من در ميان گذاشت، به او گفتم: من يک دوستي داشتم که هميشه ما را به نماز سفارش مي کرد و مي گفت هرچه از خدا مي خواهيد در نماز بخواهيد. اين سرباز به سفارش سيد عمل کرد و مشکلش نيز برطرف شد و الان هر وقت مرا مي بيند، مي گويد: من هيچ گاه نصيحت سيد را فراموش نمي کنم. (2)
حلاليت بطلبيد
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميشهيد علمي سفارشات مختلفي به بچه ها مي کرد. يکي از آنها در رابطه با رعايت حق الناس بود. او مي گفت قبل از رفتن به عمليات سعي کنيد حتماً از يکديگر حلاليت بطلبيد. همين طور زماني که به مرخصي رفتيد، از کساني که درباره اشان مرتبکب عمل زشت غيبت شده ايد، طلب بخشش نمائيد. سيد به اين مسائل خيلي اهميت مي داد. يک چيز هرچند کوچک از نظرش دور نمي ماند و برايش مهم بود. هنگامي که براي تمرين غواصي، هر شب و روز به آب مي زديم و خود را براي عمليات کربلاي 4 آماده مي کرديم، مي گفت: اين آبها مقدس هستند. بچه هاي زيادي در آن به شهادت رسيده اند پس سعي کنيد با وضو وارد اين آبها شويد. شهيدان بر اين آبها حق دارند پس حق شهدا را گرامي بداريد. (3)
اشکالمان را تذکّر مي داد
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميشهيد علمي هر وقت به مرخصي مي آمد، براي ديدن دوستان قديمي اش به مسجد آقا کبير مي رفت و آنجا با آنها ديدار مي کرد يا تعدادي را جمع مي کرد و به ديدار خانواده شهدا مي رفتند و براي شهداي عمليات هاي جديد، مراسم دعاي توسل و زيارت عاشورا برپا مي کردند. شهيد فرد صريح و قاطعي بود. با هيچ کس رو در بايستي نداشت. اگر عمل و برخورد ناصحيحي از کسي مي ديد، خيلي راحت برخورد مي کرد. يک روز من کاري انجام دادم و او قاطعانه برخورد کرد و خيلي رک به من گفت که اين حرکتم صحيح نيست. گفت: شماها بايد حرکات و رفتارتان آنطور باشد که خدا مي خواهد. اگر اشکالت را من به تو تذکر دهم بهتر از آن است که ديگران به تو بگويند. (4)
خط و راه امام يادتان نرود
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميمن مدير داخلي تيپ در لشگر 8 نجف اشرف بودم و آخرين ديدارم با شهيد، قبل از عمليات کربلاي 4 بود. که در اين ديدار به صورت خصوصي مدت يک ساعت پيرامون وضعيت بچه ها و مسائل مختلف، صحبت کرديم. وي در گردان رزمي بود و من براي ديدنش از پايگاه يکم گلستان اهواز به شوشتر آمده بودم. در اين ديدار از او خواهشي کردم مبني بر اينکه قبل از عزيمت به خط ديداري دوباره با هم داشته باشيم. او هم قبول کرد و به همين منظور آن شب که دوستان آماده ي حرکت به سمت خط بودند، به دفتر قرارگاه آمد تا مرا ببيند اما چون براي مأموريت به پايگاه ديگري رفته بودم نتوانستم او را زيارت کنم. او دست خطي برايم گذاشت و در آخر آن ياد داشت هم، التماس دعا خواسته بود. من ده دقيقه بعد از رفتنش به پايگاه رسيدم و يادداشت را ديدم. بلافاصله برگشتم تا در راه، او را ببينم. چون زياد هم دور نشده بودند، بالاخره موفق شدم او را ببينم. روحيه اش بسيار عالي بود. هنگام خداحافظي، نکاتي را به من سفارش کرد و گفت: مبادا امام را فراموش کنيد. شما که در سپاه حضور داريد، خط و راه امام يادتان نرود. همواره حرکت امام را الگوي خود قرار دهيد. به مادر و پدرم بگوييد دلتنگي نکنند... حرف هايش که تمام شد، خداحافظي کرديم و او رفت. مدتي روي حرف هايش فکر کردم. احساس کردم نوعي وصيت است که همان طور هم شد. (5)
تشويق به خواندن نماز شب
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميشهيد در مورد خواندن نماز شب خيلي به بچه ها سفارش مي کرد و مي گفت نبايد در اين مورد احساساتي برخورد شود. بچه ها نبايد از روي احساسات، شب اول بلند شوند و نماز بخوانند اين برايشان ضرر دارد. مثل يک آدم ورزشکاري که بدون تمرين و گرم کردن بدنش بخواهد يک وزنه سيصد کيلويي را بلند کند. او هميشه مي گفت خواندن نماز شب را تدريجي انجام دهيد به اين ترتيب که شب هاي اول به نيت خواندن نماز بلند شويد و در جايتان بنشينيد و صلوات بفرستيد. بعد بخوابيد. تا يک هفته به اين صورت عمل کنيد. هفته ي بعد، وقتي بلند شديد برويد وضو بگيريد تا يک هفته همين را تکرار کنيد. در هفته سوم، بعد از بلندشدن و وضو گرفتن، دو رکعت نماز بخوانيد. همينطور دو رکعت دو رکعت اضافه کنيد، تا بتوانيد يازده رکعت را تکميل کنيد. اين لذّت آورتر است و شما را از نماز شب خسته نمي کند. بدين ترتيب بچه ها را تشويق به خواندن نماز شب مي کرد. کمتر کسي بود که با سيّد رابطه داشته باشد ولي نماز شب نخواند. (6)
ترک مجلس گناه
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميشهيد در سفارشات خود به نيروها روي مسئله تقوا تأکيد فراوان داشتند و بسيار اهميت مي دادند. البته عملاً هم اگر موردي پيش مي آمد، اين را به بچه ها تذکّر مي دادند. مثلاً اگر کسي در نزد ايشان غيبت، تهمت، دروغ و يا گناه ديگري مرتکب مي شد، ايشان رويشان را برمي گرداندند و يا فوراً از آن شخص يا آن جمع خود را کنار مي کشيدند. بچه ها همه مي دانستند که اگر سيّد، زماني جمعشان را با ناراحتي ترک کرد، علتش چيست. آنها با اين عمل سيد پي به زشتي کار خود مي بردند و سعي مي کردند با عذرخواهي از ايشان و قول تکرار نکردن آن عمل ايشان را از خود راضي کنند، چون رضايت سيد برايشان خيلي مهم بود. البته در مواقعي هم که کسي چاپلوسي مي کرد، حتي در مورد خود سيد، ايشان تنفّر و انزجار خود را از اين مسئله، با همان حرکاتي که قبلاً ذکر شد، اعلام مي نمودند و اين يک درس عملي اخلاقي بود. (7)
مديون نشويد
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميدر عمليات رمضان سال 61 با شهيد علمي آشنا شدم. به نظر من و خيلي از برادران گردان، وي سيّد الشهداي گردان بود و به اين مقام نرسيد، مگر با اخلاص، توکل و خدايي بودنش و رعايت حق و حقوق ديگران. در يک سخنراني که در بين دو نماز در حسينيه ي گردان براي نيروها ايراد کرد، پيرامون حق الناس مطالبي عنوان نمود و گفت: الان که نماز تمام شود، خيلي از شماها که کفشهايتان را عقب تر گذاشته ايد براي برداشتن کفشهايتان، پا روي کفشهاي ديگران مي گذاريد و اين يعني ضايع کردن حق مردم، چون صاحبان آن کفش ها چنين اجازه اي به شما نداده اند. پس شما مديون آنها مي شويد. خيلي ها فکر مي کنند، رعايت حق الناس فقط شامل مسائل مالي مي شود در حالي که هر مورد جزئي ديگري نيز مي تواند مشمول اين قانون اخلاقي شود. (8)
کجا اعتراض مي کرد، چگونه؟
شهيد حجت الاسلام سيدباقر علميبه ندرت شهيد علمي را مي ديدم که به چيزي اعتراض کند. مگر مواقعي که احساس مي کرد که اگر اعتراض نکند از نظر مکتبي و ديني به بچه ها لطمه مي خورد. يکي از اين موارد را که به ياد دارم برايتان بازگو مي کنم. اغلب بچه ها به هنگام نماز جماعت، به امام جماعت دير اقتدا مي کردند، يعني مشغول صحبت کردن با بغل دستي مي شدند و به محض اين که مي ديدند امام جماعت به رکوع رفته صداي يا الله آن ها بلند مي شد و تازه مي خواستند قامت ببندند. يک روز هنگام نماز جماعت، شهيد از امام جماعت اجازه گرفت تا در اين مورد چند کلمه اي صحبت کند. او حديثي از اميرالمؤمنين (عليه السلام) در رابطه با فضيلت بسم الله الرحمن الرحيم سوره حمد خواند و درباره آن حديث، مفصل توضيح داد و بعد هم گفت که براي حرف زدن هميشه وقت هست. در ملاقات با خدا، رعايت ادب ضروري است. او در فلسفه ي اذان و اقامه گفت: اين ها مانند راهروهايي هستند که ما را وارد محيط اصلي مي کنند. کسي که با بغل دستي اش صحبت مي کند و بعد يک دفعه قامت مي بندد، در واقع بدون عبور از اين راهروها ناگهان خود را در موقعيت نماز قرار مي دهد و از آن لذت نمي برد. بياييم اذان و اقامه و ذکرها و آن آرامشي که قبل از نماز بايد باشد را تجربه کنيم، وقتي تکبيرة الاحرام مي گوييم، حالت احرام پيدا کنيم و خودمان را در محضر خدا ببينيم، لذت سخن گفتن با خدا، مستلزم رعايت يک سري زمينه سازي هاست که ما به آن کم توجهيم. کسي که مي خواهد در عمليات سست نشود و پايش نلرزد بايد در حضور حق تعالي پابرجا بوده و مشتاق سخن گفتن با خدا باشد. لازم به ذکر است که ايشان تمام اين موارد را شخصاً رعايت مي کرد. (9)
پي نوشت ها :
1. سکوي پرواز، ص 98.
2. سکوي پرواز، صص 118-117.
3. سکوي پرواز، ص 120.
4. سکوي پرواز، ص 121.
5. سکوي پرواز، صص 132-131.
6. سکوي پرواز، ص 51-50
7. سکوي پرواز، ص 54-53.
8. سکوي پرواز، صص 56-55.
9. سکوي پرواز، ص 94.
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، (1390)، سيره ي شهداي دفاع مقدس (20) دعوت به خوبيها، نهي از زشتيها، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}